📍 “آنها را دیدم؛ سیزده ماشین که به سمت روستای ما میآمدند. آن وانتهای زهوار در رفته اعراب نبودند، بلکه ماشینهای جدید با تجهیزات نظامی پیشرفته بودند. ماشینها پر از نیروهای داعش با لباسهای سیاه بودند. از وحشت فریاد زدم. این ترس به کل خانه انتقال یافت و پدرم هم متوجه شد. داد زدم: دارن میآن. اونا دارن میآن. گریه میکردم و میگفتم: دارن میآن ما رو بکشن و مادر و برادرانم هم کمی بعد همراه من با وحشت شروع کردند به گریه کردن…»
خواندن همین بخش از کتاب کافیست تا دلهره ای به جانمان بیفتد و شروع یک فاجعه را حدس بزنیم.اینکتاب زندگینامه دختری کرد زبان به نام فریدا خلف است که در سن نوزده سالگی توسط داعشی ها به اسارت گرفته میشود و ماجراهایی را از سر می گذراند که خواندنش هم دلهره اور است،چه رسد به تجربه کردنش!
فریدا و خانواده اش در روستایی زندگی میکنند،فریدا از کودکی علاقه داشته است که معلم شود و به بچه های روستایشان درس بدهد اما با حمله داعش به شهر سنجار و روستاهای اطراف،داستان زندگی او عوض میشود.
فریدا در این کتاب از بلاها و ماجراهایی که طی مدت اسارت برای او اتفاق افتاده حرف میزند و حمله داعش،کشتار،قتل،وحشی گری و ترس عجیب مردم را روایت میکند.
پس از تحمل مدتها آزار، اذیت و شکنجه و بارها فروخته شدن به افراد مختلف در نهایت فریدا میتواند به همراه چند دختر دیگر از چنگال داعش فرار کند و …
این داستان،داستان امید است..داستان جنگیدن برای زندگی!
به گفته مترجم کتاب،از آنجایی که این دختر برای اینکه مابقی عمرش را در آرامش و امنیت زندگی کند هویتش را فاش نکرده است و از نام مستعار استفاده کرده است تا کسی نتواند او را پیدا کند.پس فریدا خلف نام مستعار اوست.
اگر به ادبیات جنگ علاقه دارید،اگر در شرایط روحی نابسامانی نیستید و اگر به “امید” نیاز دارید این کتاب را بخوانید!📌 امتیاز گودریدز: ۴/۳۷ از ۵.
امیدواریم این کتاب رو بخونین و لذت ببرین😊🌱
بدون دیدگاه